اندیشه نوین

ساخت وبلاگ
اسم داستان : از انقلاب به آزادی **************************************************************کم کم داشت هوا تاریک میشد .پاییز که میشه  دچار یه جور حس کرختی و تهوع میشم .کرخت میشم به خاطر این که پاییز دوست دارم .زود شب میشه .شبا صدا بوف میاد .اما ازیه طرف حس تهوع دارم .تهوع نسبت به پاییز ،هوا سرد میشه نه که از سرما بدم بیاد ، نه سرما رو دوست دارم اما پاییز سوز داره نه سرمایی دلپذیره زمستون داره  ن اندیشه نوین...ادامه مطلب
ما را در سایت اندیشه نوین دنبال می کنید

برچسب : انقلاب,آزادی, نویسنده : 4irandishe-novin5 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 1:22

اسم داستان : از انقلاب به آزادی **************************************************************کم کم داشت هوا تاریک میشد .پاییز که میشه  دچار یه جور حس کرختی و تهوع میشم .کرخت میشم به خاطر این که پاییز دوست دارم .زود شب میشه .شبا صدا بوف میاد .اما ازیه طرف حس تهوع دارم .تهوع نسبت به پاییز ،هوا سرد میشه نه که از سرما بدم بیاد ، نه سرما رو دوست دارم اما پاییز سوز داره نه سرمایی دلپذیره زمستون داره  نه گرمایی آزار دهنده  تابستون ،بین این دوتا گیر کرده همین اذیتم میکنه .گیر کردنش یه جور های شبیه گیر کردن بین انقلاب و ازادیه .از اون گیر کردنا که ادم حماقت میکنه بره انقلاب از اون ور خریت میکن اندیشه نوین...ادامه مطلب
ما را در سایت اندیشه نوین دنبال می کنید

برچسب : از انقلابیون مشهور هند,از, بزرگان ترک,از, هندی,از, ترافیکش ماند,از, اسلامی چه میدانید,قبل از,خسته از, و آزادی,خاطره از,خاطراتی از,عکس از انقلاب, نویسنده : 4irandishe-novin5 بازدید : 38 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 18:47

صدای همهمه جمعیتی از بیرون کلاس تو سرم مثل گرداب می چرخید  ...                                    از حرفاشون سر در نمیاوردم . چشامو باز کردم به مسئله ای که استاد اول کلاس روی تخته نوشته بود خیره شدم :                                                                                                                 کوتاهترین الگوریتم مسیله را بیابید .راه های بلند زیادی تو ذهنم رژه میرفتن ولی هیچ کدوم کوتاهترین نبود      در کلاس    با شدت باز شد و همکلاسیم با نگاهی ک انگار با کوتاهترین الگوریتم حماقت روبرو شده، بهم زل زد و با طعنه گفت مرامتو! اندیشه نوین...ادامه مطلب
ما را در سایت اندیشه نوین دنبال می کنید

برچسب : صدای همهمه مردم,صدای همهمه,صدای همهمه جمعیت,صدای همهمه در گوش,صدای همهمه بچه ها,صدای همهمه می آید,صدای همهمه دانلود,صدای همهمه ی مردم,صدای همهمه بازار,صدای همهمه خیابان, نویسنده : 4irandishe-novin5 بازدید : 46 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 18:47

دراین زمانه که برگریه پندمیکردند
مرا به جرم تبسم به بند میکردند

ببست دست مرا دیو بدنهادودانستم
که هرکه خنده به لب داشت ریشخندمیکردند

هرآنکه اشک به چشمش دویدگشت عزیز
دراین زمانه گریستن پسند میکردند

زمانه غرش شیران نگشت مقبولش
که مدح ومجد،خموشی گوسفندمیکردند

هرآنکه حرف حق بزد وراست،درزنجیر
چراکه گوش به حرفهای چرند میکردند

 اگر کلام به حق گویی یار ابلیسی
تمام کارخویش به نام خداوند میکردند

نویسنده:فاطیما

اندیشه نوین...
ما را در سایت اندیشه نوین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4irandishe-novin5 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 18:47

✍قـــلـــمِ خــــنـــدان✍باز هم قلم برداشت، داستانی جدید از جنس طنازی های معروفش را شروع کرد .هر بار که قلم به دست گرفته بود، کارش به تهدید و انتقاد ،کج فهمی های مدام، شکایت اصناف و دسته دسته مخالفت عوام نادان اچرا به همراه داشت...ساعتی قبل در حیابان ها منظره سوگواری را از نظر گذرانده بود. تمام دیوارهای شهر سیاه پوش و تابلویی بزرگ که روی آن نوشته شده بود باز شهر در ماتم است! همین تابلو و صحنه ها برای شروع افکار داستان جدیدش کافی بود تا به محض ورود به خانه مستقیم به سوی قلم و کاغذش برود.هر چند جمله که می نوشت مکثی کرده و با خود فکر میکرد که منصرف شده و اد اندیشه نوین...ادامه مطلب
ما را در سایت اندیشه نوین دنبال می کنید

برچسب : قلم چی سیدخندان,قلم چي سيد خندان, نویسنده : 4irandishe-novin5 بازدید : 19 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 18:47

در سرزمين ادمك ها، يك زماني، لبخند ناياب ترين جنس بود!!! حتي ارزشش از گرانترين جواهرات بيشتر بود و ادم هايي بودند كه براي يك لبخند، حاضر به پرداخت هر هزينه يي بودند و به همين دليل دولت قوانين دستُ پاگيري براي خريد و فروش لبخند وضع كرده بود!!!  ادمك ها قانون مدار بودند، براي هرچيزي قانوني داشتند و لب طاقچه ي هر خانه يي تنها كتاب سرزمين، كتاب قانون بود، و در مدارس اموزش داده ميشد!!! لبخند، جان ادمك ها را نجات ميداد، لبخند قلب ادمك ها را به طپش وادار ميكرد، لبخند باعث ميشد ادمك ها احساس زنده بودن كنند!!! يك لبخند كافي بود تا عمر يك ادمك را براي هميشه لبريز نور اندیشه نوین...ادامه مطلب
ما را در سایت اندیشه نوین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4irandishe-novin5 بازدید : 37 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 18:47

روزی مردی خوشحال بود ولی همه ناراحت بودند.
وی خیلی خوشحال بود ولیی همه ناراحت بودند.
وی اینقدر خوشحال بود که بقیه را ناراحت میکرد.
در آخر اینقدر خوشحالی کرد که پدرش به110زنگ زد و پلیس نیروی انتظامی وی را دستگیر و به مراجع قانونی سپرد.
او را به 8 سال زندانی به صرف 88بطری نوشابه محکوم کردند.
اما او در زندان به وسیله ی سیانور خودکشی کرد.

نویسنده:فرنوش

اندیشه نوین...
ما را در سایت اندیشه نوین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4irandishe-novin5 بازدید : 24 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 18:47